Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «عصر ایران»
2024-05-01@16:59:13 GMT

کمونیسم رفت و کمونیست‌ها ماندند

تاریخ انتشار: ۱۹ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۰۵۵۰۹۶

   عصر ایران؛ احمد فرتاش - «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم»، کتابی است به قلم اسلاونکا دراکولیچ؛ نویسندۀ زن اهل کرواسی، متولد 1949. خانم دراکولیچ در رشته‌های ادبیات و جامعه‌شناسی درس خوانده و نوشتن در مطبوعات را از سن 33 سالگی (1982) آغاز کرده است.

  اولین کتاب او همین «کمونیسم رفت...» است که آن را در 42 سالگی (1991) نوشته است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به غیر از این، او حداقل ده کتاب دیگر نوشته است که بعضی از آن‌ها رمان هستند و بعضی هم مثل کتاب «کمونیسم رفت...»، کتاب‌هایی غیرداستانی‌اند.

  او از زمانی به بعد، زاگرب را به مقصد سوئد ترک کرد و مدت‌ها در سوئد به عنوان یک ژورنالیست و فمینیست قلم می‌زد و فعالیت می‌کرد و نوشته‌هایش در نشریات معتبر غربی منتشر می‌شد. وی در حال حاضر گاهی مقیم زاگرب (پایتخت کرواسی) است و گاهی نیز در استکهلم (پایتخت سوئد) سکونت دارد.

  کتاب «کمونیسم رفت...»، کتابی زنانه است؛ به این معنا که نویسنده‌اش زن است و هر فصلش نیز شرح زندگی یکی از زنان کشورهای اروپای شرقی است؛ زنانی که به تازگی از شر کمونیسم خلاص شده بودند ولی چشم‌انداز چندان روشنی پیش روی خودشان نمی‌دیدند. آن‌ها در دوران کمونیستی بلوک شرق در حاشیۀ قدرت حضور داشتند، در دوران پس از کمونیسم نیز در ساختار سیاسی کشورهای اروپای شرقی، حضور پررنگی نداشتند.

  نگاه اسلاونکا دراکولیچ به مسائل زندگی این زنان، ظریف و عمیق است. با این حال خود او می‌گوید این کتاب صرفا دربارۀ زنان نیست، بلکه همان طور که از نامش پیداست، در بارۀ کمونیسم است. اما نقد کمونیسم معولا سویه‌های فمینیستی پررنگی نداشته. کمونیست‌ها همه جا جار زده بودند که سرمایه‌داری از زنان سوءاستفاده می‌کند و آن‌ها را به کالا بدل کرده است؛ ولی هیچ وقت نمی‌گفتند زنان در سایۀ کمونیسم، چه زندگی دشواری دارند و چطور فرسوده می‌شوند.

اسلاونکا دراکولیچ

  دراکولیچ مصائب زندگی زنان در رژیم‌های کمونیستی و نیز واقعیت مشکلاتشان در اواخر دهۀ 1980 را، که این رژیم‌ها تازه از بین رفته بودند، در کتابش ترسیم کرده است. دست کم تا جایی که خودش آن مصائب و واقعیات را درک کرده.

  زنانی که اسلاونکا دراکولیچ در لهستان و آلمان شرقی و مجارستان و بلغارستان و ... با آن‌ها حشر و نشر داشته و درباره‌شان نوشته، امروز غالبا بالای 60 سال سن دارند. خود دراکولیچ هم امروز زنی 74 ساله است. ولی آنچه که نوشته، چه از حیث بازنمایی زندگی در سایۀ رژیم‌های ایدئولوژیک دست چپی و چه از منظری فمنیستی، اهمیت دارد.

 انسان فراموشکار است و هیچ بعید نیست در آیندۀ نه چندان دور، اژدهای کمونیسم دوباره سر از خاک تاریخ برآرد و مدعی شود در نیمۀ دوم قرن بیستم زندگی خوبی برای مردم اروپای شرقی درست کرده بود و جا دارد که بشریت آن تجربه را با اصلاحات و تکمله‌هایی، مجددا احیا کند. بنابراین بازنمایی واقعیت زندگی در رژیم‌های کمونیستی، بویژه در زمانه‌ای که جلیقه‌زردها با پرچم داس و چکش در پاریس تظاهرات می‌کنند، اهمیت دارد.

 از منظر فمینیستی نیز کتاب دراکولیچ اهمیت خاص خودش را دارد و نشان می‌دهد صرف تغییرات سیاسی، مشکلات بنیادین زنان را برای برخورداری از یک "زندگی برابر با مردان" حل نمی‌کند.

 با این حال، او به این نکته توجه ویژه‌ای داشته که زنان در اروپای شرقی پس از کمونیسم، واقعا چگونه زندگی می‌کنند. دراکولیچ می‌گوید انقلاب‌های اروپای شرقی بازتاب جذابی در رسانه‌ها داشتند؛ بازتابی که متاثر از نگرشی هالیوودی بود.

 او قولی از یک "کارگردان مشهور هالیوودی" را نقل می‌کند که "فیلم مثل خود زندگی است که قسمت‌های خسته‌کننده‌اش را بریده باشند. دراکولیچ می‌نویسد:

  «حرف او دقیقا درست است. قسمت‌های خسته‌کنندۀ انقلاب‌ها، کف اتاق‌های مونتاژ استودیوهای تلویزیونی سراسر دنیا ریخته بود. آنچه مردم دنیا دیده بودند و شنیده بودند فقط پرشورترین و نمادین‌ترین صحنه‌های این انقلاب‌ها بود. این‌ها همه حقیقت داشت، اما تمام حقیقت هم نبود. زندگی بیشترش مسائل جزئی و پیش پا افتاده است.»

  کتاب او تا حد زیادی به همین مسائل جزئی و پیش پا افتاده می‌پردازد و به همین دلیل کتابی "تازه" است. امروزه هر فرد آگاهی می‌داند مارکسیسم‌لنینیسم در اروپای شرقی کم و بیش چه وضعیتی در حوزۀ سیاست ایجاد کرده بود ولی اینکه زندگی روزمره، بویژه زندگی روزمرۀ زنان در رژیم‌های کمونیستی و دوران نوظهور پس از فروپاشی کمونیسم چگونه می‌گذشت، چندان مد نظر انبوه بحث‌های انتقادی مرتبط با "کمونیسم در اروپای شرقی" نبوده.

  هر فصل کتاب «کمونیسم رفت...» روایت دراکولیچ است از زندگی و حال و روز یکی از زنان عادی کشورهای اروپای شرقی. در واقع ما در هر فصل با یک داستان مواجهیم؛ داستان‌هایی که گزارش‌های اسلاونکا دراکولیچ بودند برای "مز مگزین" که یک نشریۀ فمینیستی آمریکایی است که در 1971 توسط گلوریا استینم تاسیس شده.

  گلوریا استینم یک روزنامه‌نگار و فعال سیاسی-اجتماعی آمریکایی است و مجلۀ او نیز نخستین مجلۀ فمینیستی سراسری در آمریکا بوده.

  کتاب «کمونیسم رفت...» خواندنی است؛ چراکه ترکیبی از سیاست و جامعه‌شناسی و داستان است. نویسندۀ کتاب گزارش‌نویس و داستان‌نویس قابل اعتنایی بوده و آنچه که نوشته، اثری درخور از آب درآمده که علاوه بر افزودن شناخت ما از دوران فروپاشی بلوک شرق، فی‌نفسه نیز خواندنی است و خواننده می‌تواند با آن "لذتِ خواندنِ متن" را تجربه کند.

  با این حال جنبه‌های سیاسی کتاب، برای همۀ کسانی که در ذیل حکومت‌های غیردموکراتیک می‌زیند، گاه شبیه حدیث نفس است. مثلا دراکولیچ می‌نویسد:

«یکی از همکاران روزنامه‌نگارم، درست قبل از آنکه بازنشسته شود، در نیمۀ سپتامبر 1989 از مرز اتریش-مجارستان برگشت و در حالی که از شدت هیجان اشک می‌ریخت، برایمان تعریف کرد "مردم آلمان شرقی دارن هزار تا هزار تا از مرز رد می‌شن. فکر نمی‌کردم تا زنده‌م همچین منظره‌ای رو به چشم ببینم." من هم فکر نمی‌کردم. در این گوشۀ دنیا آدم را همین جور بار می‌آورند، جوری که خیال کنی تغییر غیرممکن است. جوری بارَت می‌آورند که از تغییر بترسی، که وقتی عاقبت اولین نشانه‌های تغییر آشکار شد، به آن‌ها بدگمان باشی... به شدت دلم می‌خواست فروپاشی رژیم سابق را ببینم، اما به همان شدت هم زمینِ زیر پایم می‌لرزید. دنیایی که در آن بودم، دنیایی که خیال می‌کردم ابدی، استوار، و مستحکم است، ناگهان داشت فرو می‌ریخت.»

  واقعیت هم چیزی جز این نیست. بسیاری از آدم‌هایی که زیر سایۀ رژیم‌های غیردموکراتیک زندگی می‌کنند، در گپ‌وگفت‌های روزمره‌شان مدام علیه حکومت و مقاماتش بد می‌گویند ولی چون به آن حکومت و چهره‌هایش خو کرده‌اند، عملا تغییر را خوش ندارند. بدگویی‌های سیاسی‌شان از نه سر تغییرطلبیِ راستین، بلکه نوعی تخلیۀ نارضایتی است.

  و یا دراکولیچ در جای دیگری دربارۀ فروپاشی رژیم‌های کمونیستی می‌نویسد: «احساسی که داشتم آمیزه‌ای بود از... سردرگمی به اضافۀ امید. می‌دانستم این سفر هم مثل تمام سفرهای پیشینم به این کشورها، برای من حکم دیداری از گذشتۀ خودم را خواهد داشت. همان کمبودها... و لباس‌های مندرس. بالاخره، سال‌های سال، همه‌مان هر چه کشیده بودیم از دست یک ایدئولوژی کشیده بودیم.»

 یکی از نویسندگان فرانسوی نوشته بود که کمونیسم مثل ایدز می‌ماند؛ دچارش شوی، تا آخر عمر با تو است! دراکولیچ البته این قدر ناامید نیست نسبت به رهایی از چنگ کمونیسم. ولی او نیز معتقد است مردم اروپای شرقی برای رهایی از کمونیسم، راه درازی در پیش دارند.

البته او این چیزها را در سال 1991 نوشته است. معلوم نیست اگر امروز از او سؤال شود، چه جوابی می‌دهد. ولی آنچه که نوشته، قابل توجه و از جهاتی آموزنده است:

«می‌دانم که امروز دیگر در غرب "پایان کمونیسم" حرف تازه‌ای نیست... اما... واقعیت این است که کمونیسم... هنوز در رفتار مردم، حالت چهره‌شان، و طرز فکرشان تداوم دارد. علیرغم برگزاری انتخابات آزاد و بزرگداشتِ آغاز به کارِ حکومت‌های جدید... حقیقت امر این است که... مردم همچنان در آپارتمان‌های کوچک و شلوغ زندگی می‌کنند... همچنان نگران سلامتی فرزندان رنگ‌پریده‌شان هستند، سر همان کارهای ملال‌آور می‌روند – البته اگر اصلا کاری گیرشان بیاید – و همان غذای بی‌کیفیت را می‌خورند. زندگی هنوز همان سکون فرساینده را دارد... کمونیسم بیش و پیش از آنکه یک ایدئولوژی سیاسی یا روش حکومت باشد، یک موقعیت ذهنی است. قدرت سیاسی ممکن است یک شبه دست به دست شود، زندگی اجتماعی و اقتصادی ممکن است از آن تبعیت کند، اما شخصیت آدم‌ها، که تحت حکومت رژیم‌های کمونیستی شکل گرفته به این سرعت تغییر نخواهد کرد.»

اما شاید مهم‌ترین نکتۀ دراکولیچ همان چیزی باشد که پوپر در همان سال‌ها گفته بود. اینکه دموکراسی لزوما "افراد" را خوشبخت نمی‌کند. دموکراسی یعنی حق رشد و البته پذیرش مسئولیت در جامعه‌ای آزاد. افراد در جوامع دموکراتیک، آزادی دارند و می‌توانند رشد کنند ولی چنین امکانی، لزوما به معنای تحقق این امکان نیست. بسیاری چنانکه باید از این امکان استفاده نمی‌کنند.

مادامی که همه چیز در دست دولت است، هر کسی می‌تواند ناکامی خودش را به گردن دولت بیندازد، ولی در جامعه‌ای آزاد که لویاتان دولت، اختاپوس‌وار، بر همه چیز چنگ نینداخته، مسئولیت وضعیت هر فردی، نهایتا متوجه خود اوست.

دراکولیچ هم می‌نویسد:

«در فیلم "شاهد اصلی" اثر کارگردان مجار، پتر باستو... صحنه‌ای در یک پارک تفریحات هست که در آن، در "تونل وحشت سوسیالیستی:، مارکس، انگلس، لنین و استالین از تاریکی بیرون می‌آیند تا بچه‌های کوچک را بترسانند. می‌شود گفت کار ما در اروپای شرقی پیش از انقلاب راحت‌تر بود. فقط کافی بود در آن تونل باشیم تا بتوانیم تققصیر همه چیز را – تمامی رنج‌ها و دردهای شخصی و اجتماعی‌مان را – به گردن حزب بیندازیم. شاید هجده ماه پیش که بالاخره از تونل بیرون آمدیم، متوجه شده باشیم که این بیرون همه چیز هم آن جور نیست که خوابش را می‌دیدیم. کم‌کم متوجه شده‌ایم... که از این به بعد خودمان مسئولیت زندگی‌مان را بر عهده خواهیم داشت.»

دراکولیچ به این نکته هم اشاره می‌کند که «دموکراسی چیزی نیست که بی‌هیچ زحمت و تلاشی از راه برسد. چیزی است که باید برای به دست آوردنش جنگید و همین است که راه رسیدن به آن را این قدر دشوار می‌کند.»

او این جملات را وقتی نوشته که کشورهای اروپای شرقی صاحب دموکراسی‌های نوپایی شده بودند که معلوم نبود چقدر دوام می‌آورند و چقدر عمق پیدا می‌کنند. طی این سه دهه، به نظر می‌رسد اوضاع در این کشورها بهتر از قبل است، ولی نه آن قدرها که انتظار می‌رفت.

مثلا در مجارستان، راستگرایان افراطی با رای مردم به قدرت رسیده‌اند؛ مردمی که در دهۀ 1950 از چپ افراطیِ محصولِ استالینیسم ناراضی بودند و آرزوی آزادی داشتند، اکنون با رای خودشان راست افراطی را به قدرت رسانده‌اند. و این به خوبی نشان می‌دهد که فرهنگ سیاسی دموکراتیک در مجارستان تثبیت نشده است.

به همین دلیل به نظر می‌رسد این جملات ایوانکا دراکولیچ درست باشد: «ارزش‌های خاص و شیوۀ بخصوصی از تفکر و درک جهان چنان در عمق وجود و شخصیت مردم رسوخ کرده که معلوم نیست خلاصی از آن‌ها چقدر زمان ببرد... ما شاید در برابر کمونیسم دوام آورده باشیم ولی هنوز آن را از سر نگذرانده‌ایم. کمونیسم هنوز نرفته است.»

کتاب «کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم" را رویا رضوانی ترجمه کرده و ناشر آن نشر گمان است.

 

کانال عصر ایران در تلگرام

منبع: عصر ایران

کلیدواژه: کمونیسم اروپای شرقی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۵۵۰۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خودروهای عضلانی جذابی که ناشناخته ماندند، از فورد فالکون کبرا تا کرایسلر والیانت (+عکس)

هرچند در آمریکا قبل از سال ۱۹۶۴ هم خودروهای اسپرت V8 وجود داشتند اما زمانی که پونتیاک پکیج محبوب GTO را برای مدل لمانز خود ارائه کرد، عصر جدیدی از پرفورمنس هیجان‌انگیز آغاز شد.

هرچند دوران طلایی ماسل کارها خیلی طول نکشید اما در همین مدت کوتاه حدود یک دهه‌ای، سه خودروساز بزرگ دیترویت و حتی AMC ماسل کارهای قدرتمند زیادی را معرفی کردند.

به گزارش پدال، فرمول ترکیب یک پیشرانهٔ قدرتمند با شاسی یک خودروی سواری معمولی آن‌قدر موفق عمل کرد که به خارج از آمریکا هم صادر شد. این باعث شد شعب خارجی خودروسازان آمریکایی ماسل کارهای اختصاصی خود را بر اساس مدل‌های محبوب همان کشور تولید کنند.

بومونت SD 396 سال ۱۹۶۸

به‌منظور رونق بخشیدن به خودروسازی در کانادا، در اوایل دههٔ ۶۰ فروش بسیاری از خودروهای ساخت آمریکا در این کشور ممنوع شد. به همین دلیل، جنرال موتورز برندی بنام آکادیان را معرفی کرد که به تولید خودروهایی بر اساس شورلت نوا در کانادا می‌پرداخت.

سپس در سال ۱۹۶۶، بومونت که یکی از محصولات آکادیان بود، به یک برند مستقل تبدیل شد و شروع به عرضهٔ خودروهایی بر اساس شورلت شول کرد. دو سال بعد، این برند کوپهٔ جدیدی را معرفی کرد که در ظاهر بسیار شبیه نسل دوم شورلت شول بود اما از چند ویژگی ظاهری اختصاصی و داشبوردی که از پونتیاک GTO گرفته شده بود بهره می‌برد.

قوی‌ترین نسخهٔ این خودرو SD 396 نام داشت که از همان قوای محرکهٔ شول SS 396 آمریکایی استفاده می‌کرد و در نسخه‌های کوپه و کانورتیبل تولید می‌شد. زیر کاپوت این خودرو پیشرانهٔ ۶.۵ لیتری بلوک بزرگ V8 قرار داشت که در نسخهٔ استاندارد ۳۲۵ اسب بخار و در نسخهٔ سفارشی ۳۵۰ اسب بخار قدرت تولید می‌کرد. بومونت SD 396 فقط در سال ۱۹۶۸ و تنها در ۴۱ دستگاه ساخته شد.

فورد فالکون GT-HO Phase III سال ۱۹۷۱

در طول دهه‌های ۶۰ و ۷۰، تب ماسل کارها به استرالیا هم رسید و شعب محلی فورد، جنرال موتورز و کرایسلر را به ساخت نسخه‌های پرفورمنس بالا بر پایهٔ مدل‌های داخلی خود ترغیب کرد. یکی از بهترین ماسل کارهای استرالیایی تاریخ، GT-HO Phase III بود که یک نسخهٔ هومولوگیشن بر اساس فورد فالکون GT محسوب می‌شد.

هرچند آمریکایی‌ها این خودرو را به خاطر داشتن چهار در یک ماسل کار واقعی نمی‌دانستند اما برای استرالیایی‌ها، فالکون GT-HO Phase III یک عضلانی افسانه‌ای بود. این نسخه نسبت به فالکون GT استاندارد ارتقاءهای پرفورمنسی مثل ترمزهای بزرگ‌تر، سیستم تعلیق تقویت‌شده و باک سوخت بزرگ‌تر را تجربه کرد.

بااین‌حال، مهم‌ترین ارتقاء این ماشین تجهیز به نسخهٔ اختصاصی موتور ۵.۷ لیتری V8 کلیولند بود که ۳۰۰ اسب بخار قدرت تولید می‌کرد. GT-HO Phase III که در آن زمان سریع‌ترین سدان جهان لقب گرفت، می‌توانست ظرف ۶.۴ ثانیه از صفر به سرعت صد کیلومتر بر ساعت برسد و ۴۰۰ متر را در ۱۴.۴ ثانیه کند. این سدان افسانه‌ای فقط در سال ۱۹۷۱ و در ۳۰۰ دستگاه ساخته شد.

فورد موستانگ شلبی اروپا سال ۱۹۷۱

برای دهه‌ها، فورد موستانگ فقط در آمریکای شمالی عرضه می‌شد و از نسل ششم بود که این خودرو سرانجام به مدلی جهانی تبدیل شد. بااین‌حال، در سال ۱۹۷۱ به درخواست یک فروشندهٔ خودروی بلژیکی، ۹ دستگاه از نسل اول موستانگ به‌طور خاص برای بازار اروپا ساخته شد.

این خودروها که موستانگ شلبی اروپا نام داشتند، بر اساس موستانگ مک‌وان ۱۹۷۱ در دو مدل GT350 و GT500 با پیشرانه‌های ۵.۸ لیتری و ۷ لیتری ساخته شدند و به ترتیب ۳۶۰ و ۴۰۰ اسب بخار قدرت داشتند. از این ۹ دستگاه، فقط دو نمونه کانورتیبل بودند. موستانگ شلبی اروپا به نوارهای رنگی خاص روی بدنه، اسپویلرهای جلو و عقب و سیستم تعلیق قابل تنظیم در جلو مجهز بود.

کرایسلر والیانت چارجر R/T سال ۱۹۷۲

کرایسلر والیانت نسخهٔ ری‌بج شدهٔ پلیموث والیانت بود که در استرالیا تولید می‌شد. درحالی‌که پلیموث در آمریکا نسخهٔ پرفورمنس این خودرو را با نام والیانت داستر ارائه می‌کرد، همتای استرالیایی آن نسخهٔ چارجر R/T را داشت که در سال ۱۹۷۲ با اضافه شدن پکیج E49 به‌طور دیوانه‌واری قدرتمند شد.

بااین‌حال، زیر کاپوت والیانت چارجر R/T خبری از پیشرانه‌های V8 همی نبود و از یک پیشرانهٔ شش سیلندر خطی استفاده می‌کرد. البته این نسخه‌ای پرفورمنس بالا با ۴.۳ لیتر حجم بود که ۳۰۲ اسب بخار قدرت داشت. به لطف این نیرو، چارجر کوچک استرالیایی می‌توانست ظرف ۶.۱ ثانیه از صفر به سرعت صد کیلومتر بر ساعت برسد و ۴۰۰ متر را در ۱۴.۱ ثانیه طی کند. پکیج E49 غیر از پیشرانهٔ قدرتمند، باک سوخت بزرگ‌تر، رینگ‌های آلیاژی و ترمزهای دیسکی جلوی قوی‌تر را هم به چارجر R/T اضافه کرده بود.

شورلت فیرنزا Can AM سال ۱۹۷۳

واکسهال فیرنزا یک کوپهٔ کوچک دودر بود که در نیمهٔ اول دههٔ ۷۰ در بریتانیا عرضه می‌شد و در آفریقای جنوبی هم با نام شورلت فیرنزا به فروش می‌رسید. این خودرو که از پیشرانه‌های چهار سیلندر جنرال موتورز اروپا استفاده می‌کرد، هیچ شباهتی به ماسل کارهای آمریکایی نداشت. بااین‌حال، نسخهٔ تولید محدودی بنام Can AM که در سال ۱۹۷۳ در آفریقای جنوبی عرضه شد همه‌چیز را تغییر داد.

این نسخه که با رنگ سفید، کاپوت مشکی و اسپویلر آلومینیومی اختصاصی ساخته شد، از پیشرانهٔ ۴.۹ لیتری V8 بلوک کوچک کامارو Z28 استفاده می‌کرد. این موتور با ۲۹۰ اسب بخار قدرت، فیرنزا Can AM کوچک و سبک‌وزن را ظرف ۵.۴ ثانیه از صفر به سرعت صد کیلومتر بر ساعت می‌رساند.

فورد فالکون کبرا سال ۱۹۷۸

در سال ۱۹۷۸، دوران طلایی ماسل کارها در ایالات‌متحده پایان یافته بود و هرچند تعدادی از خودروسازان هنوز ماسل کارهایی را با قدرت‌هایی بسیار کمتر از گذشته تولید می‌کردند اما فورد در بین آن‌ها نبود زیرا موستانگ که چند سال قبل جزء قوی‌ترین عضلانی‌های بازار بود، حالا به یک کوپهٔ کوچک بر اساس فورد پینتو تبدیل شده و با پیشرانه‌های بسیار ضعیفی عرضه می‌شد.

نسخهٔ موستانگ کبرا نیز در آن سال‌ها هرچند در ظاهر قدرتمند به نظر می‌رسید اما از لحاظ قدرت تفاوتی با نسخه‌های معمولی نداشت و با تنها ۱۴۰ اسب بخار قدرت عرضه می‌شد. بااین‌حال، شعبهٔ استرالیایی فورد کار به‌مراتب بهتری انجام داد و برای ادای احترام به موستانگ‌های شلبی، در سال ۱۹۷۸ فالکون کبرا را معرفی کرد.

این نسخه از چند ارتقاء بیرونی مثل کاپوت برآمده بهره می‌برد و با رنگ سفید و نوارهای آبی عرضه می‌شد. از فالکون کبرا تنها ۲۰۰ دستگاه ساخته شد که ۲۰۰ نمونهٔ اول به پیشرانهٔ ۵.۸ لیتری V8 با ۲۱۷ اسب بخار قدرت و ۲۰۰ نمونهٔ دوم به پیشرانهٔ ۴.۹ لیتری با ۲۰۲ اسب بخار قدرت مجهز بودند. بنابراین، فالکون کبرا نه‌تنها ظاهری تهاجمی داشت بلکه بسیار قوی‌تر و سریع‌تر از موستانگ کبرای ۱۴۰ اسب بخاری بود.

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • قرآن؛ کتاب زندگی/ قرآن، نور و رحمت و هدایت به سوی خیر و سعادت است
  • اروپایی‌ها چقدر برای بازنشستگی خود پس‌انداز می‌کنند؟
  • خودروهای عضلانی جذابی که ناشناخته ماندند، از فورد فالکون کبرا تا کرایسلر والیانت (+عکس)
  • کتاب «چشم‌ها تنها برای دیدن نیستند» منتشر شد
  • روایت زندگی قهرمانان در دستان دانش آموزان
  • روایت زندگی قهرمانان در دستان دانش اموزان
  • رسیدن به فلسفه زندگی از راه خودشناسی
  • توانایی ایران در وصل شدن گذر جنوب شرق به اروپای شرقی
  • چند دانش‌آموز سیل زده از کنکور سراسری جا ماندند؟
  • چاپ کتابی درباره سکوت و پایبندی در آثار آلبر کامو